شاهوار

«فَالمُدَبِّراتِ أَمراً» «پس سوگند به تدبیر کنندگان کارها.»

شاهوار

«فَالمُدَبِّراتِ أَمراً» «پس سوگند به تدبیر کنندگان کارها.»

....و اما عشق



اگر واقعا نتوانید خودتان را دوست داشته باشید، داشتن یک زندگی شاد و سعادتمند برایتان بسیار مشکل خواهد بود. اولین کسی که باید یاد بگیرید دوستش داشته باشید خودتان هستید. هنگامی که بتوانید خودتان را دوست داشته باشید توانایی شما در عشق ورزیدن بیشتر می‌شود و انواع دیگر دوست داشتن نیز برایتان آسان‌تر خواهد شد. تنها زیبایی ظاهری نیست که شما را جذاب می‌کند. اگر شما احساس خوبی به خودتان داشته باشید، جذاب خواهید بود. برخی از افراد در مورد خودشان بیش از حد سخت می‌گیرند و قضاوتشان درباره اعمال و رفتارشان بسیار شدیدتر از قضاوت آنها در مورد اعمال و رفتار دیگران است. شما سزاوار نیستید که از طرف هیچکس این چنین بیرحمانه مورد انتقاد قرار گیرید چه رسد به اینکه این فرد خودتان باشید.


بسیاری از افراد افسرده، نه خودشان را دوست دارند و نه احساس عشق و دوست داشتن به دیگران را دارند، آنها بسیار روی خود تمرکز می کنند و همین امر باعث می شود که کمتر مورد توجه دیگران قرار بگیرند و جذابیتی داشته باشند، از این رو فرصت و مجالی نمی یابند که توانایی ها و مهارت های عشق را بیاموزند و محروم می مانند.


بسیاری از ما نظر و عقیده خود را در مورد عشق از فرهنگ های عامه گرفته ایم و معتقدیم که عشق چیزی است که باعث ابراز احساسات می شود. در فرهنگ عامه، عشق ایده آل عبارت است از تصورات غیرواقعی، که بیشتر به شکل تصنعی و سرگرمی است و این یکی از دلایلی است که چرا بسیاری از ما افسرده هستیم. (عشق ما تصوراتی غیرواقعی و تصنعی و در خیال ماست).


شیفتگی، وضعیتی روحی با شیدایی عمیق است. همه احساس ها خوب و عالی است. اما در واقع به ندرت دوام دارد و اولین مرحله از جنون است. جذابیتی است که به موجب آن همه هورمون ها ترشح می شوند و همه چیز به نظر خوب و درست می رسد. این حالت تقریباً به طور متوسط شش ماه دوام می یابد. این حالت می تواند به عشق تبدیل شود. بسیاری از عشق ها در حقیقت از شیفتگی آغاز می شوند. اما بیشتر شیفتگی ها هرگز به مرحله عشق نمی رسند.

بدانید که عشق مهارتی است آموختنی، نه چیزی که از هورمون ها یا احساسات مخصوص ویژه ای بیرون بیاید.

 

اریک فروم در کتاب درخشانش با عنوان «هنر عشق ورزیدن» می‌نویسد: عشق با دو چیز شناخته می‌شود: عمق ارتباط متقابل و شادی. و در ادامه تبیین می‌کند که هر گاه رابطه یا حسی را دیدیم که از این دو خالی است، نام عشق را باید از آن باز پس بگیریم. باز هم بحث بر ارزش‌گذاری و بی اهمیت شمردن رابطه‌های متنوع انسانی نیست. طیفی از کشش‌ها یک زن و مرد را به هم نزدیک می‌کند اما تنها یکی از آنها عشق نام دارد. دوستی، محبت، مهرورزی، جاذبه‌های روحانی، جاذبه‌های جسمانی و هزار جور نام دیگر را می‌توان برای هر یک از این کشش‌ها پیدا کرد اما یکی و تنها یکی عشق نام دارد



تمام کوششهای آدم برای عشق ورزیدن محکوم به شکست است، مگرآنکه خود باجدّ تمام برای تکامل تمامی شخصیت خویش بکوشد، تاآنجا که به جهت بینی سازنده ای دست یابد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.