شاهوار

«فَالمُدَبِّراتِ أَمراً» «پس سوگند به تدبیر کنندگان کارها.»

شاهوار

«فَالمُدَبِّراتِ أَمراً» «پس سوگند به تدبیر کنندگان کارها.»

اعتیاد به قدرت

«مانس اشپربر» روانشناس شهیر آلمانی:


ماندن طولانی در قدرت، در شخصیت و ساختار روانی صاحبان قدرت  پدید می‌آورد و حتی آنان را به برخی بیماری‌های نهفته روانی گرفتار می‌کند. به‌گونه‌ای که از نقطه ای به بعد دیگر نه خودشان می‌توانند تغییری در خود ایجاد کنند و نه دیگران جرأت می‌کنند بیماری را به آنان گوشزد کنند ...


 از سوی دیگر لذت ناشی از قدرت ، موجب افزایش ترشح هورمون‌ّهای دوپامین و سروتونین در مغز می‌شود که به تدریج تمایل به تکرار این لذت موجب تلاش فرد برای دستیابی به قدرت بیشتر می‌شود.

 از سوی دیگر نیز افزایش مداوم ترشح این هورمون‌ها منجر به اعتیاد مغز به آنها می‌شود و آنگاه همین اعتیاد فرد را وا می‌دارد که با شدت بیشتری بکوشد تا روزبه‌روز قدرت خود را بسط دهد تا لذت حاصل از قدرتش کاهش نیابد (دقیقاً مانند وقتی معتادان مجبورند دوز مصرفی خود را بالا ببرند تا میزان رضایتشان کاهش نیابد). و چنین می‌شود که کم‌کم یک انسان سالم معمولی وقتی در بلندمدت در قدرت می‌ماند به یک دیکتاتور بیمار بدل می‌شود.

 فرقی نمی‌کند، این روحیه دیکتاتوری می‌تواند در خانه باشد، در اداره باشد، در وزارتخانه باشد یا حتی در نانوایی باشد. هر موضعی که به ما احساس قدرت بدهد، می‌تواند ما را معتاد کند و به همین علت در برابر تغییر آن وضعیت مقاومت می‌کنیم. 

نظریه شومپیتر - تولد دوباره کارآفرین

نظریه شومپیتر  -  تولد دوباره کارآفرین

شومپیتر نظریه خود را در اثرش با عنوان نظریه توسعه اقتصادی در سال 1911 منتشر کرد که در آن کارآفرین منبع همه تغییرات پویا در بازار است .

با بکارگیری اصطلاح تخریب خلاق برای اشاره به نقش نو آورانه ای که در بازارها ایفا می کند ،

کارآفرین را به عنوان نیروی مخرب و برهم زننده تعادل می بیند و بر کارآفرین وپویایی فرآیندهای رقابتی تاکید داشت او کارآفرین را به عنوان یک پیشرو در نوآوری ، نه فقط یک مقلد در نظر گرفته است .

آنچه شومپیتر را از سایر اقتصاددان ها متمایز می کند ،در نظر نگرفتن ریسک از ویژگی کارآفرینی است .

کارآفرینی به عنوان تبدیل منابع به محصولاتی پیش بینی نشده است ،

زیرا ایده های ترکیب شده به یک مفهوم سازی جدید از کارآفرینی منجر می شود .

تخریب خلاق کارآفرینان ،توازن سیستم را به هم می ریزد.


معمای تصمیم قورباغه

پنج قورباغه در یک برکه زندگی می کردند.
یک قورباغه تصمیم گرفت بپرد.
سؤال: «چه تعداد قورباغه باقی می ماند؟»
جواب: «پنج عدد!»
«چرا؟»
«چون تصمیم گرفتن، انجام دادن نیست.»
نکته:تفاوت برنده با بازنده در عمل و بی عملی است.
هرگاه کسی طرحی را ارائه کند، می بینید که ده نفری قبل از او به این طرح فکر کرده اند،
اما فقط به آن فکر کرده اند.

#آلفرد_موفتا