نظریه پنجره شکسته نظریهای است در جرمشناسی و نشان دهندهی میزان جاری اختلال شهری و خرابکاری و اثرگذاری آن بر افزایش جرم و رفتارهای ضد اجتماعی است. نظریه بیان می کند که نظارت و نگهداری محیط های شهری در یک وضعیت خوب ممکن است از خرابکاری بیشتر و همچنین از تشدید جرمهای جدیتری جلوگیری کند.
ساختمان خالی از سکنهای را در کنار یک خیابان پر رفت و آمد، در حالی که شیشه ی یکی از پنجرههایش شکسته است تصور کنید. مشاهدههای علمی نشان میدهد که اگر پنجره شکسته ظرف مدت کوتاهی، تعمیر نشود، عابران این پیام را از ساختمان میگیرند که کسی نگران ساختمان نیست و نظارتی وجود ندارد. پس شیطنت شروع میشود و پنجرههای سالم ساختمان مورد هدف قرار میگیرند و ساختمان تغییر شکل میدهد و البته ادامه این روند میتواند منجر به ورود میهمانان ناخوانده به ساختمان بیصاحب شود و آثارش از سطح به عمق نفوذ کند. اتفاقی که در اشکال مختلف شاهد آن بودهایم.
توصیف فوق، خلاصهای است از یک نظریه جُرم شناسی به نام « پنجره شکسته ». نظریهای که در دهه هشتاد و نود میلادی به کمک شهردار نیویورک آمد تا جرمخیزترین مترو جهان را که شهر زیرزمینی خلافکاران و اشرار به حساب میآمد سر و سامان بدهد. شهرداری نیویورک، در اولین اقدام خود به بازسازی واگنهای مترو پرداخت و دستور داد تا واگنهایی که طی روز با اسپری رنگ، نوشتن یادگاری و… آسیب میبینند، شبانه از خط خارج شوند و تاصبح روز بعد رنگآمیزی و تعمیرشده به خط برگردند.
در واقع همه این کارها، یک پیغام داشت؛ حواسمان به همه چیز هست و هیچ خلافی را تحمل نمیکنیم و این چنین بود که مترو ناامن نیویورک تبدیل به یکی از امنترین متروهای جهان شد.
اکنون استفاده از تئوری پنجره شکسته در زندگی شخصی و تربیت کودک و تجارت و کسبوکار، کارآیی دارد
پنجرههای شکسته را بیابیم و تعمیر کنیم . مطمئن باشید اوضاع بهتر خواهد شد
پنجره های شکسته کار و زندگی ما کجاها هستند
در اقتصاد، پس نگرفتن جنس فروخته شده یا معطل شدن پشت تلفن برای راهنمایی گرفتن برای تعمیر یک وسیله و شنیدن چند باره موزیک انتظار، نوعی از پنجره شکسته است
لوتانز و همکارانش در توسعه چارچوب رفتار سازمانی مثبت گرا در سازمانها، سرمایه روانشناختی مثبت گرا را به عنوان یک عامل ترکیبی و منبع مزیت رقابتی سازمانها مطرح کرده اند.
آنها بر این باورند که سرمایه روانشناختی، با تکیه بر متغیرهای روانشناختی مثبتگرایی همچون: امید، خوش بینی، تاب آوری و .... منجر به ارتقای ارزش سرمایه انسانی( دانش و مهارتهای افراد) و سرمایه اجتماعی( شبکه روابط میان آنها) در سازمان می شود.
بنا براین، سرمایه روانشناختی، از متغیرهای روانشناختی مثبت گرایی تشکیل شده است که قابل اندازه گیری، توسعه و پرورش هستند و امکان اعمال مدیریت بر آنها وجود دارد. همانگونه که پیش از این اشاره شد این متغیرها، عبارتند از:
خود- کارآمدی( self-efficacy)
: “باور (اطمینان) فرد به تواناییهایش برای دستیابی به موفقیت در انجام وظیفهای معین از راه ایجاد انگیزه در خود، تامین منابع شناختی برای خود و نیز ایفای اقدامات لازم”.
امیدواری( hope)؛
اسنایدر( Snyder, 1991) امیدواری را به این صورت تعریف کرده است:
” حالت انگیزشی مثبتی که از احساس موفقیت آمیز 1) عاملیت ( Agency) (انرژی معطوف به هدف)
و 2) برنامه ریزی برای دستیابی به هدف ناشی شده است”.
بنابراین، امیدواری از دو جزء تشکیل شده است: عاملیت، برنامه ریزی برای دستیابی به هدف. مقصود از عاملیت، داشتن اراده برای دستیابی به نتیجه مورد نظر یا دلخواه است. بنابراین، امیدواری، مستلزم، عاملیت یا نوعی انرژی برای تعقیب هدفها است.
خوش بینی(optimism)؛
سلیگمان( Seligman, 1986) پدر روانشناسی مثبت گرا، بر این باور است که: افراد خوش بین، در رویارویی با شکستها و موفقیتهای خود، چنین عمل می کنند:
1) بر اسنادهای کلی تکیه می کنند؛ مثلا: “من قادر به کسب موفقیت در زمینه های گوناگون هستم.”
2) اسنادهایشان پایدار است؛ مثلا: “من می توانم به طور مستمر این موفقیت را از
آن خود کنم.”
3) موفقیت هایشان را به توانایی های درونی خود نسبت می دهند؛ مثلا: “تواناییها
و تلاش خودم منجربه موفقیتم شد.”
4) در رویارویی با ناکامی ها، شکست خود را به عوامل ویژه بیرونی و غیر پایدار نسبت
می دهند، مثلا: “گرمی هوا، باعث شد، سخنرانیم خوب پیش نرود.” .
توضیحی دیگر برای خوش بینی که توسط کارور و شی یر ( Carver, Scheier,2003) مطرح شده این است که افراد خوش بین همواره در انتظار رخ دادن اتفاقهای خوشایند در زندگیشان هستند.
تابآوری (resiliency)
تاب آوری در اصطلاح چنین تعریف می شود
: “ نوعی حالت قابل توسعه در فرد که بر اساس آن قادر است در رویارویی با ناکامی ها، مصیبت ها و تعارضهای زندگی و حتی رویدادهای مثبت، پیشرفتها و مسئولیت بیشتر به تلاش افزونتر ادامه دهد و برای دستیابی به موفقیت بیشتر، از پای ننشیند. “
افراد تاب آور، دارای این ویژگی ها هستند:
1) واقعیت های زندگی را به سهولت میپذیرند.
2) ایمان دارند که زندگی پرمعنا است. (این باور معمولا به وسیله ارزشهای آنها
حمایت می شود.)
3) دارای توانایی های چشمگیری برای وفق دادن سریع خود با تغییرات بزرگ هستند (Luthans, Vogelgesang
Lester, 2006) .
مفهوم رفتار شهروندی سازمانی اولین بار توسط باتمان و ارگان در اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی به دنیای علم ارائه شد. تحقیقات اولیهای که در زمینه رفتار شهروندی سازمانی انجام گرفت بیشتر برای شناسایی مسوولیتها و یا رفتارهایی بود که کارکنان در سازمان داشتند، اما اغلب نادیده گرفته میشد.
ارگان معتقد است که رفتار شهروندی سازمانی، رفتاری فردی و داوطلبانه است که مستقیما به وسیله سیستمهای رسمی پاداش در سازمان طراحی نشده است، اما با این وجود باعث ارتقای اثربخشی و کارایی عملکرد سازمان میشود.(کوهن و کول،۲۰۰۴؛۳۸۶)
این تعریف بر سه ویژگی اصلی رفتار شهروندی تاکید دارد:
▪ اول اینکه این رفتار باید داوطلبانه باشد یعنی نه یک وظیفه از پیش تعیین شده و نه بخشی از وظایف رسمی فرد است.
▪ دوم اینکه مزایای این رفتار، جنبه سازمانی دارد
▪سوم این است که رفتار شهروندی سازمانی ماهیتی چندوجهی دارد.
با این تعاریف، از انسان به عنوان شهروند سازمانی انتظار میرود بیش از الزامات نقش خود و فراتر از وظایف رسمی، در خدمت اهداف سازمان فعالیت کند. به عبارت دیگر ساختار رفتار شهروندی سازمانی به دنبال شناسایی، اداره و ارزیابی رفتارهای فرانقش کارکنانی است که در سازمان فعالیت میکنند و در اثر این رفتارهای آنان اثربخشی سازمانی بهبود مییابد. (بینستوک و همکاران، ۲۰۰۳ ؛۳۶۱)
سوت زن اصطلاحاً به کسی اطلاق می شود که در درون یک سازمان کار می کند و خلافکاریهای آن را افشا می سازد . این خلافکاریها می توانند شامل انواع حرکت های غیر اخلاقی سازمان و مدیران آن ، از قبیل تقلب ، احتکار ، تثبیت قیمت ، رشوه ، تولید محصول غیر ایمن و نقص قوانین یا مقررات باشد .
سوت زنی سبب می شود که سازمانها ، جلوی خلافکاری ها و یا تصمیمات اشتباه گرفته شود و یا در نهایت موضوع به نهادهای دولتی و یا رسانه ها کشیده شود . به دلیل اینکه در سوت زنی احتمال خطر جریمه شدن و یا اخراج از شغل وجود دارد ، لذا هر سوت زن مجبور است که در مورد ارزش های اخلاقی و مسئولیت های اجتماعی مورد توجه جامعه به افشاگری مبادرت نماید .
در هر صورت یک خط ظریف بین کارمندی که احساس می کند ارزش های منطقی جامعه به مخاطره افتاده ، با یک فرد فضول وجود دارد .
زیرا برخی فکر می کنند که مدیریت مرتکب خلاف می شود در صورتیکه ممکن است آن خلاف به طور موردی انجام شده و مدیریت ارشد سازمان از آن مطلع نیست. در مقابل بعضی ها هم سوت زنی را به خاطر کسب منافع فردی و ارتقاء به سمت ها و پست های بالا انجام می دهند.
به زغم رالف نیدر( Ralph Nader )که بیان می کند وظیفه اول کارمند هر سازمان ، پشتیبانی از منافع جامعه و در وهله دوم انجام وظائف جاری سازمان است .او سوت زن را یک قهرمان قلمداد می کند .
سازمانهایی که در آن انسجام و اتحاد سازمانی و حفظ و ارتقاء شهرت و تصویر ذهنی در اولویت امور قرار دارند ، نیازمند بازگذاشتن راهی است که از طریق آن کارکنان ، شرکاء ، مشتریان ، تامین کنندگان ، سهامداران و سایر ذینفعان بتوانند رفتارها و اعمالی را که متناقص با رفتارها و اعمال تعریف شده سازمان است گزارش دهند .