از دیدگاه دکتر سریع القلم :
مهمترین وظیفه یک سیاستمدار، ایجاد ثبات است - خصیصهای که اکثریت انسانها به آن علاقمند هستند.
دومین وظیفه مهم سیاستمداران، عبوردادن مسائل یک کشور از مرحله امنیتی به مرحله اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی است که این وظیفه را هیأت حاکمه ترکیه با درایت و دوراندیشی به انجام رسانیده است.
سومین وظیفه مهم سیاستمداران، واردکردن طیف وسیعی از اندیشمندان، تولیدکنندگان، نویسندگان، خبرنگاران، هنرمندان و نخبگان فکری یک جامعه در مسیرهای پیشرفت و توسعه است.
بیدلیل نیست که ترکیه، مالزی و کره جنوبی، نرخ مهاجرت نزدیک به صفردارند. به نظر این نویسنده، عمدتا مسائل توسعه نیافتگی ایران، فکری و تئوریک نیستند، بلکه به بخشهای غریزی معاشرت میان ایرانیان برمیگردد.
به نظر میرسدبخش قابل تو جهی از شخصیت به هیاهو،هیجان،عصبانیتهای چندثانیهای،واکنشهای غریزی، جهانبینیهای ۳۲ ساعته، لجبازی، بهم زدن قواعد به عنوان یک لذت، کوچک شمردن دیگران، برتری طلبی، جلوگیری از موفقیت دیگران، به حاشیه راندن رقبا، ناچیز دانستن فکر دیگران، محق دانستن خود و صدها مشتق دیگر بر میگردد.
اگر علت مسائل توسعه نیافتگی ایران، فکری و اختلافات صرفا فکری بود، راه حلهای روشنی داشت. مگر نه اینکه در تمامی کشورهای صنعتی و تازه صنعتی شده، روشهای حل و فصل اختلافات فکری از طریق بحث، تحزب، رسانهها، رادیو وتلویزیون، آموزش و رقابت وجود دارد؟
مسائل فکری راه حل دارند: یا منطقی وجوددارد و یا تجربهای ملاک اندیشه است.در طول زمان، ارجحیت یک فکر بر دیگری مشخص میشود و یا اگر اصل بر کارآمدی باشد، برتری یک فکر بر فکر دیگر سریع خود را نشان میدهد.
اگر در فضای یک جامعه اندیشه های برتر حاکم باشد، ازطریق رقابت فکری و رقابت کاربردهای فکری و محصولات فکری، ملاکها و ارزشها ومدلها مشخص میشوند. از یک منظر به مراتب مهمتر، در شرایطی در یک جامعه فکر اولویت پیدا میکند که ویژگیهای غریزی، عصبی، احساسی، هیاهوگری، خلقی، و لذاتی مانند تخریب و تضعیف دیگران جای خود را به معنویت، اخلاق، اندیشه، آرامش درونی و متانت رفتاری بدهند.
این اتفاق بزرگ لزومی ندارد در کلیت جامعه تحقق یابد؛ نهادینه شدن آن در قشر وسیع نخبگان فکری و ابزاری کافی است. تجربه غرب، چین، کره جنوبی، برزیل و ترکیه از دو حالت مجزا و یا احیانا ترکیبی درتحقق عقلانیت و معنویت فوق، خارج نبوده است: یا عقلانیت رشد اقتصادی آنها رابدینجا رسانده است و یا ناسیونالیسم، و یا هردو.
حداقل در تاریخ پانصدساله توسعه راه دیگری قابل ثبت نیست مگر آنکه تجربه های جدید حادث گردد. طبعا ایران و ایرانیان میتوانند راه دیگری را بپیمایند. درهرصورت، خروج از غریزه برای هر رهیافتی ضروری است و حداقل میتوان از تجربه دیگران درسهایی آموخت.
البته میتوانیم هنری، تخیلی و پست مدرن با توسعه و پیشرفت برخورد کنیم: اصلا چه کسی گفته است باید پیشرفت کرد و توسعه یافت؟
میتوانیم صورت مسئله را پاک کنیم و اهدافی جدید برای حیات بشری تعریف کنیم.
اما اگر احیانا به فرموده رئیس سابق مجلس شورای اسلامی بخواهیم ژاپن خاورمیانه شویم،
راههای متعدد و بدیلهای گوناگونی وجود ندارد.
انتخابها و روشها بسیار محدود است:
خروج از هیجان و هیاهو، لذتهای ۲۴ ساعته و هدردادن درآمد نفت و گاز برای نیازهای روزمره و ورود در فرآیندهای عقلانی چهل ساله، پنجاه ساله و صدساله با اتکاء به قواعد پایدار،
اولویتهای غیرفردی،معاشرت معقول،نقدپذیری، اجماع سازی، یادگیری و احترام به حقوق یکدیگر. از عقلانیت اقتصادی و وطن دوستی هم شاید بتوانیم بهره گیریم. لزومی ندارد موضوع پیشرفت و توسعه را اینقدر پیچیده کنیم.
فرمولها و قواعد بسیار ساده هستند؛
گره های خلقی ما اجازه نمیدهند به آنها عمل کنیم.
میخواهیم درکوتاه مدت از زندگی لذت ببریم.
ساختارها و آینده گرایی خیلی برای ما اهمیتی ندارد.