1) کسانی که به فکر توسعه ایران هستند، اول باید خودشان توسعه یافته باشند. به تعبیر خود او، برای توسعه ایران نیازمند یک مجموعه قابلقبول از الیت ( elite نخبگان فکری و ابزاری) هستیم. کسانی که قدرت محاسباتی و تعاملاتی بالایی دارند، میتوانند تصمیمسازی و تصمیمگیری درست انجام دهند، به مناسبات جهانی مسلط هستند و در کل توانمندیهای شخصی بالایی دارند. او یکی از دلایل توسعهنیافتگی ایران را عدم وجود الیتهای متشکل، منسجم و موثر میداند.
۲)کسانی که به صورت بلندمدت به فکر ایران هستند، اول باید خودشان نگاه و افق بلندمدت داشته باشند. نمیشود برای ۱۰ تا ۳۰ سال آینده ایران سخن بگویی اما افق فکری خودت از یک هفته تجاوز نکند. او از دیرباز، «شخصیت ایرانی» را یکی از دلایل توسعهنیافتگی میداند.
او در یکی از مقالههایش نوشته است: «توسعه، انسان ویژه میخواهد. نمیتوان هم توسعه را خواست و هم نامنظم بود. توسعهیافتگی؛ ذهن علمی، شخصیت کاری و انسان مسئولیتپذیر و قاعدهمند میخواهد.»
ایشان نوشتهای دارد به نام سی ویژگی ایران مطلوب. او مینویسد:
«انسان ایرانی مطلوب، کسی است که مسئولیت کوتاهیها و اشتباهات خود را با صراحت میپذیرد، آنقدر قابل پیشبینی است که دیگران به او اعتماد میکنند، آنقدر نیازهای خود را معقول کرده که از دروغ گفتن بینیاز شده است، اگر در قراری یک دقیقه دیر کند از میزبان عذرخواهی میکند و محال است آشغالی به زمین بریزد یا به بیرون پرت کند.» در همین چند ویژگی تاکید بر نظم، مسئولیتپذیری، قاعدهمندی و انتقادپذیری را میتوانید ببیند.
۳) و آموزه سوم و البته مهمترین آموزه: برای معلم بودن، نیازی نیست که شما کلاسِ درس داشته باشید. هر رفتار شما میتواند یک درس یا یک کلاسِ درس باشد. او با چنین رفتاری نشان داد که میتوان و باید «معلم بیکلاس» بود. معلمی که برای تربیت روح و اندیشه و شخصیت، دیگر معطل کلاس و تدریس رسمی نیست.
من از معلمان بی کلاس بسیار آموخته ام:
از راننده ای که به من انصاف را آموخت.
همکاری که به من یاد داد دقیق باشم.
مدیری که باعث شد منظم شوم.
پاکبانی که وجدان کاری را به من آموزاند.
تعمیرکاری که صداقت را برایم برجسته کرد.
سیاستمداری که معذرت خواهی کرد و مدرسی که به نادانی اش اعتراف می کرد.
یاد گرفتم که اشکال ندارد ندانم و خطا کنم، اشکال اینجاست که به خطا و نادانی خود اعتراف نکنم. معلمان بی کلاس تسهیل گر و کنشگر توسعه اند.